- یر بموئن
آمدن از آن سوی رودخانه یا هر محل سخت گذر، انجام کاری دشوار
معنی یر بموئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جان به لب رسیدن، به ستوه آمدن
شگفت زده شدن
جلو آمدن، چاق شدن، پیشرفت کردن
رشد پشم گوسفند به اندازه ای که مناسب و آماده ی تراشیدن باشد
آماده شدن، سرحال شدن
خود را کنار کشیدن
اقرار کردن، به زور اقرار کردن
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
بالا آمدن، به لبه آمدن، پارس کردن
گند آمدن، گندیدن
گره زدن
جوش آمدن مایعات
چیزی یا کسی را هم شان خود ندانستنبه خاطر حفظ شان و منزلت
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی
تشنه شدن مفرط گوسفندان به هنگام لیسیدن نمک، آغاز تمنای
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
پایین آمدن
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
درآمدن، سر از خاک بیرون زدن، به پشتیبانی از کسی برخاستن
گرفتار شدن
پی در پی دچار بدشانی شدن
انزال
توانایی داشتن، از پس کاری برآمدن
آمادگی جفت گیری، به شدت عصبانی شدن
پایین آمدن، فرود آمدن
حرف بی جا زدن، نق زدن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
پیش آمدن موقعیت مناسب، به دست آمدن
در بیموئن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
مستعمل شدن، ضایع شدن، درهم و برهم شدن
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت